در سفر بودا به دهی ، زنی مجذوب سخنان او شد
 
و از او خواست تا مهمان وی باشد .

کدخدا به بودا گفت :

« این زن ، هرزه است به خانه‌ی او نروید »

بودا به کدخدا گفت :

« یکی از دستانت را به من بده »

کدخدا یکی از دستانش را در دستان بودا گذاشت ....


آنگاه بودا گفت :

« حالا کف بزن » کدخدا گفت : « هیچ کس نمی‌تواند با یک دست کف بزند »

بودا پاسخ داد :

هیچ زنی نیز نمی‌تواند به تنهایی بد و هرزه باشد ،

مگر این که مردان نیز هرزه باشند .

مردان و پول‌هایشان از این زن ، زنی هرزه ساخته‌اند .

به جای نگرانی برای من نگران خودت و مردان دهکده‌ات باش !